برنامهریزی استراتژیک
( به زبان ساده)
پیشگفتار
حتماً شما هم در جلسات مختلف کلمات استراتژیک، استراتژی، راهبرد، برنامهریزی، SWOT، آینده، اهداف، VISION ، چشم انداز، منابع و … را شنیدهاید و بر اساس دانسته هایتان از علم برنامه ریزی استراتژیک و یا زبان انگلیسی و یا مدیریت متوجه تناقضاتی بعضاً اساسی در اظهارنظرهای گویندگان شده اید و اگر گوینده رئیس شما بوده باشد که بدتر! حتی جای اعتراضی نداشته اید و یا شاید در محفل خودمانی دوستانتان در مورد درس مدیریت استراتژیک هم صحبت شده اید و شنیده اید که: ((ای بابا ما که آخر نفهمیدیم استراتژی مهم است یا استراتژیک و برنامهریزی!)) در این نوشتار تلاش میکنم در حد بضاعت، خلاصه، همه فهم و قابل بهره برداری عملیات برنامه ریزی استراتژیک و مدیریت استراتژیک را برایتان بگویم که شاید اگر روزی به کارتان آمد یادم کنید.
یک پیشنهاد : بدون توجه به موضع استراتژی و مفاهیم آن كتاب هنر جنگیدن سان تزو كه گفته ميشود به حدود چهار صد سال قبل از ميلاد مسيح برميگردد را مطالعه کنید.
حوزه فعالیت مدیریت استراتژیک:
مدیریت استراتژیک را اگر بر روی بردار نسبت به دیگر انواع مدیریت و اندیشه های سازمانی موقعیت یابی کنیم در بخش کلان و کاربردی خود را جای خواهد داد. به این مفهوم که استراتژیستها به دنبال تدوین برنامه های کوتاه مدت و بلند مدتی هستند که سازمان بایستی برای دستیابی به موفقیت و آینده ای بهتر آن را دنبال کند. پس هرکس در هر سطحی نباید در این مورد اظهار نظر کرده و یا به دنبال انجام یا اقدام برای این موضوع باشد.
و باید بدانیم که :
- برنامه استراتژیک وحی منزل و قانون لایتغیر نیست.
- برنامه استراتژیک کاملاً موضوع عملی است و خروجی های آن بایستی قابل اندازهگیری دقیق و عددی باشد.
- مدیریت استراتژیک همانند تمامی علوم محصول تجمیع تجربیات دیگران است، تجربیاتی که قبلاً دیگران با آزموده های خود آن را انباشته اند و به ما منتقل کرده اند. تجربیاتی که به مرور زمان و به فراخور شرایط در مورد آن مطالعه شده و دچار تغییراتی شده اند پس مکاتب و نظرات با توجه به شرایط زیسته ما قابل تغییر و یا انطباق خواهند بود.
سادهترین و جامع ترین مدل برای داشتن برنامه استراتژیک در قالب سه سوال است:
- الان کجا هستیم؟(مرحله تدوین استراتژی)
این مرحله مستلزم داشتن بیانیه مأموریت به مفهوم یک بیانیهی حالنگر هستیم که در آن فلسفهی وجودی شرکت یا سازمان برای اعضای آن و افراد بیرون از آن بیان میشود. همچنین شناسایی فرصتها و تهدیدهای خارجی و تعیین عوامل خارجی و داخلی بررسی می شوند تا فرصت ها ، تهدیدها ، قوت ها و ضعف ها مشخص شوند و براساس آنها اهداف و استراتژی های سازمان در سطوح مختلف تعیین شوند. - کجا میخواهم برویم؟
یعنی داشتن چشم انداز؛ به مفهوم آرزویی برای آینده که میخواهیم به کجا برویم؟ که با تعیین و تنظیم اهداف بلند مدّت نقطه مقصد را تعیین خواهیم کرد. این بخش همراه با اندازهگیری عملکرد چگونگی رسیدن به مقصود را نیز به همراه خواهیم داشت. - چگونه به آنجا برویم؟
مرحله اجرای استراتژی که برای رسیدن به هدف با ایجاد استراتژیها و انتخاب برنامه استراتژی خود ضمن اجرای برنامههای استراتژیک مدیریت و اجرای برنامههای استراتژیک اجرایی خواهد بود.
تمام موارد گفته شده را می توانید با تصویر زیر به خاطر بسپارید.
از بیان سیر تحول مفهومی استراتژیک به جهت طولانی شدن و غیر کاربردی بودن خودداری کرده و ویژگی های یک تفکر بر اساس سیستم/ استراتژی/ تئوری را بیان میکنم به این مفهوم که هر گفته، هر برنامه و هر اقدامی نمیتواند عنوان استراتژیک را با خود به یدک بکشد مگر اینکه:
- بر هدفی تمرکز کرده باشد.
- دارای جهت به سمت هدف باشد.
- به طور نظاممند رابطه بین اجزا را تعریف کرده باشد.
- به طور پیوسته در طول زمان دارای اقدامات معین باشد.
- از روشی معین تبعیت کند.
- فرضیه سازی خلاق داشته باشد.
پس متوجه شدیم که صرف دادن عناوین و القاب راهبردی، استراتژیک و غیره به نوشتارها و گفتارها آنرا تبدیل به یک برنامه یا مدل استراتژیک نخواهد کرد و بدانیم که عنوانهای دهان پرکن در یک سازمان، حزب، گروه یا وزارتخانه به این نحو قابل طبقهبندی هستند و البته اگر دو کتاب بخش پیشنهاد را پیش از مطالعه این نوشتار خوانده باشید متوجه می شوید که تزو در کتابش مدلهاي مختلف استراتژي را ترسيم نموده و سعي مينماید با توجه به شرايط موجود يكي از آنها را تطابق داده و انتخاب نمايند. ولي كارش خيلي سيستماتيك نبوده و حداقل در مباحث آماري قابل اندازه گیری و تحلیل نیست و در نهايت نتيجه گيري آنها بيشتر جنبه امري داشت و به اين علت عنوان فرامين برایشان زیبنده تر است تا استراتژی.اتفاقی که در سازمانهای ما هر روزه به عنوان استراتژی رخ میدهد.
خلاصه
هر آنچه که در سازمان برای رسیدن به آن تلاش صورت میگیرد به عنوان هدف تلقی میگردد که عموماً با عناوین رسالت، ماموریت، چشم انداز، فایده، نهایت، غایت، نقطه نهایی، دست آورد، منظور، مقصود، انتظارات، خواسته ها و تمایلات، نیت، آرمان، آرزو، آمال، اغراض، نتیجه و انگیزه مورد خطاب قرار میگیرد.
آنچه که برای رسیدن به هدف مورد استفاده است عموماً به عنوان مسیر، راه، استراتژی، نقشه راه، خط مشی، سیاست، برنامه، رویه، طرح، بودجه، تدبیر، فعالیت، تصمیم، عمل، اقدام، ایفای راهبرد، روش، قانون، اساسنامه، آیین نامه، نظام نامه، دستورالعمل، گردش کار، روش جاری، ضوابط، مقررات تاکتیک، تکنیک و… مورد خطاب قرار می گیرد.
و برای رسیدن به اهداف از راههای مختلف نیاز به امکانات و تسهیلات مختلفی بسته به هدف و مسیر نیاز است که این منابع را با عناوین مالی، فیزیکی، انسانی، اطلاعاتی، فناوری، تسهیلات، زمان، مهارت، بودجه، قانون، مزیت، قوت، ضعف، ساختار، شرح وظایف، باورها، اصول، ارزشها، نقش، تجهیزات، امکانات، مقدورات، قوتها، فرقه ها یا تهدیدها و کاستیها می شناسیم.
پس نهایتاً هنر و علم تدوین، اجرا و ارزیابی منابع و راههای رسیدن به اهداف سازمانی را مدیریت استراتژیک میگویند که سازمان را قادر به دستیابی به اهداف مینماید.